نیکلاس نیکلبی-چارلز دیکنز

ساخت وبلاگ

از بین چند کتابی که سال گذشته از ایران با خود آوردم، کتابِ کوتاه شده ی نیکلاس نیکلبی اثر چارلز دیکنز با ترجمه محسن سلمیانی خودنمایی می کرد. کتاب‎ه‎ای دیگرم: نخل، داستان دو شهر، آبنبات هل دار، چشمهایش، جزء از کل، و ریشه ها هستند. بعضی ها را خوانده ام و یکی دو تا هم مانده است که سعی می کنم تا سالگرد برگشتن از ایران، تمامشان کرده باشم.

خب حالا برویم سراغ این اثر معروف چارلز دیکنز:
کتاب اصلی حدودا هشتصد صفحه هست اما چون در آن کتابفروشی که من رفتم -شهر کتاب رویان- کتاب اصلی را نداشت؛ به پیشنهاد فروشنده، کتاب مختصرشده ی دویست و پنجاه صفحه ای را خریدم. کتابِ خلاصه شده این خوبی را داشت که احتمالا برای من که آدمِ خواندنِ یک رمانِ کلاسیکِ هشتصد صفحه ای نیستم، حداقل کلیات داستان و پند آخر داستان -که البته حرف جدیدی هم نداشت- دستم آمد. اما خب دقیقا به خاطر همین خلاصه شدندش خیلی چنگی به دل نمی زد شخصیت ها ناپخته بود و داستان بعضی جاها اینقدر سریع پیش می رود که غیر قابل باور به نظر می رسد. شخصیت ها اغلب سفید و سیاه مطلق هستند که این هم از واقعیت این دنیا دور است و داستان را پلاستیکی می کند. در نهایت هم شخصیت منفی داستان که عموی نیکلاس بود به عقوبتِ وحشتناک کارهایش موجه می شود و نیکلاس هم خوشبخت و شاد به ادامه ی زندگی می پردازد. عین همان قصه هایی که در بچگی برای سرنوشت آدمهای خوب و بد می شنیدیم..

به نظرم نسخه ی خلاصه شده به درد دو دسته از افراد می خورد: 1) نوجوانان که می خواهند تعداد زیادی از رمان های کلاسیک و مطرح دنیا را در زمان کمی بخوانند و به عبارتی شور ِ خوندان به تعداد زیاد دارند. 2) بزرگسالانی که حوصله ی خواندن یک اثر جدی و طولانی را ندارند.

و خب نتیجه هم چیزی در حد "آشنایی" باقی می ماند.

دقّ الباب...
ما را در سایت دقّ الباب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daqqolbaba بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 11:56